خلاصه کتاب، ماه عسل برداشت شخصی من از نکات مهم و اساسی قابل یادگیری از مطالعه کتاب می باشد ، مطالعه این نکات برای خوانندگانی که وقت و زمان لازم جهت مطالعه کامل کتاب را ندارند خالی از لطف نیست.
بخش بعد در مورد ساخت لحظات تعالی هستند
که در این قسمت با استفاده از چهار اصل کلیدی تجربیات را به یاد ماندنی و استراتژی هایی کاربردی برای خلق لحظات خود پیشنهاد می شود.
به عنوان یک نمونه واقعی دو معلم مدرسه به این فکر میکردند که اگرچه دانش آموزان دبیرستان بیشتر وقت خود را بیش از هر جای دیگری در کلاس درس هستند اما تجربیات به یادماندنی آنها کمتر در این کلاس ها شکل می گیرد و به جای آن جشن پایان تحصیل، بازی های فوتبال و غیره در یاد آنها می ماند و این باعث شد آنها به این فکر بیفتند که یک تجربه آکادمیک طراحی کنند که به اندازه جشن پایان تحصیلی به یادماندنی باشد و آنها تصمیم گرفتند یک لحظه جذاب بسازند همچنین خواهان تجربهای بودند که موضوعات مهم درسی آنها را در خود جای دهد اجرای این برنامه از یک جای دیگری رقم خورده بود آنها ایده را از یک دادگاه ساختگی برای هابیل پسر آدم و حوا و قاتل برادرش قابیل گرفته بودند و آنها برای موضوع مربوط به طبیعت بشر چیست یک دادگاه نمادین برگزار کردند که این دادگاه به همراه مدیر مدرسه دانش آموزان و والدین و سایر افراد برگزار شد و معلم ها از این متعجب بودند که چرا دانشآموزان هیچ وقت نپرسیدند که این کار چند نمره دارد و آنها به این نتیجه رسیدند که این یک نیروی فوق العاده است برگزاری این مراسم چندان بی دردسر هم نبود از آن به بعد دادگاه طبیعت بشر، تبدیل به یک رسم شده بود و هر ساله برگزار میشد همانطور که دیدیم آن دو معلم موفق به خلق یک رویداد آموزشی شدند که به اندازه جشن پایان تحصیلی و حتی شاید بیشتر از آن خاطره انگیز شد برخی دیگر از معلمین پیرو این رویداد خواستند برای بچههای سال آخر یک تجربه اوج بسازند و این باعث شد که نمایشگاه. های فارغ التحصیلان که در آن از دانش آموزان خواسته می شود پروژه های پژوهشی خود را طرح کنند برگزار شود.باید توجه داشت که این کار را بی هزینه نیست انرژی و زمانی که صرف این برنامه ها می شود باید از جایی آمده باشد و افراد باید وقت آزاد خود را فدای این کار کنند ولی با قطعیت می توان گفت که این فداکاری ارزشش را دارد.
اما تجربیات دیگری نیز وجود دارد اغلب در روابط با مشتریان چیزی که به یاد می ماند، لحظه های فرود است درحالی که این خود یک موفقیت است به طور کلی می توان گفت در کسب و کار ها حالت های مطلوب بیشتر فراموش میشوند اما کارفرمایان باید این شرایط را به عنوان اولین مرحله از یک تجربه موفق برای مشتریان ببیند چراکه اول باید چاله ها را پر کنند و در ادامه برای تمرکز کردن روی مرحله دوم ذهنشان آزاد شود و مرحله دوم خلق لحظاتی است که تجربیات عالی میسازند یعنی اول آنها را پر کنید و بعد لحظات خود را بسازید اما نکته اینجاست که اغلب رهبران تجارت گاهی هیچگاه سراغ مرحله دوم نمیروند و همیشه سعی میکنند که چاله ها را پر کنند و هر زحمتی که شده و این ناراحتی ها را از میان بردارند در واقع مسائل خدماتی همیشه به دنبال رفع شکایت ها هستند و همیشه از خود دفاع می کند و هیچ وقت هم دنبال امتیاز گرفتن نیستند وقتی در یک صنعتی عده ای از مشتریان رضایت دارند و عده ای ناراضی هستند، تحقیقات نشان میدهد که رهبران مشاغل بیشتر تمایل به سرمایهگذاری و جلب رضایت افرادی هستند که از شغل و صنعت آنها رضایتی ندارند اما این طرز تفکر باعث می شود که توجه مدیران معطوف به مشتریانی با بدترین تجربه ها گردد اما با این واکنش غریزی فرصتهای گرانبهایی را که مربوط به مشتریانی که از آنها رضایت دارند است را از بین میبرند، توصیه نمیشود که رهبران دست از حل مشکلات بزرگ بردارند بلکه باید در تخصیص توجه خود بازنگری کنند با تعالی احساسات مثبت مشتریان دستاورد شما ۹ برابر بیش از زمانی است که احساسات منفی آنها را حذف کنید.برای آنکه هوادار داشته باشید باید چشمگیر باشید و این مستلزم لحظات اوج است
لحظات خود به خود به وجود نمیآیند و باید آنها را ساخت اما چگونه می توان این لحظات اوج را ساخت؟ با تعالی ، بینش ، غرور و یا ارتباط احساسات مثبت خلق کنید.
ای تعالی، کاری که باید انجام دهیم اول جذابیتهای حسی را تقویت کنیم یعنی میزان صدای واقعیت را بالا ببریم دوم ریسک بیشتری کنیم یعنی بخشی به نام فشار سازنده را به برنامه اضافه کنیم سوم دستورالعمل ها را فراموش کنیم منظور این است که تابع انتظارات مربوط به یک تجربه نباشیم.در مقابل اینها آنچه که لحظه ها را کم مقدار میکند غریزه های متضاد است: کاهش جذابیت حسی یا کم کردن ریسک. در نظر داشته باشید که معقول بودن می تواند روح شما را ببلعد.اگر چه مفهوم ایجاد لحظات اوج ساده است اما انجام آن سخت است و یکی از دلایل این سختی این است که خلق لحظات اوج شغل هیچ شخصی نیست به عنوان مثال ایجاد دادگاه طبیعت بشر، وظیفه معلمین مدرسه نبود.در زندگی فردی هم ساخت لحظات اوج خود گاهی دشوار است خلق لحظات اوج از آنچه فکر می کنید سخت تر خواهد بود اما وقتی انجامش دادید میفهمید که ذره ذره تلاشی که کردید ارزشش را داشت.
در بخش قبل دیدیم که خلق لحظات تعالی شامل تقویت جذابیتهای حسی و افزایش ریسک است حال شکستن دستورالعملها مقابل با انتظارات مردم در مورد چگونگی ایجاد یک تجربه، روش سوم است اسم دیگر شکستن دستورالعملها، سورپرایز است سورپرایز چیزی است که خاطره انگیز می کند اما شکستن دستورالعملها به سادگی سورپرایز کردن مردم نیست سورپرایز ساده است و ارزان یک سورپرایز استراتژیک است فرق دیگر شکستن دستورالعمل ها و سوپرایز معمولی این است که اولی ما را وادار میکند که به مقوله دستورالعمل فکر کنیم برای شکستن اینها باید اول معنی دستورالعمل را بفهمیم به عنوان مثال اگر می خواهید لحظه های به یاد ماندنی برای مشتریان خود خلق کنید باید دستورالعمل ها را بشکنید. احتمال این که کسی از خدمات شما بسیار راضی باشد و شما را به دیگران توصیه کند ۶۰ درصد است اما احتمال اینکه شخصی که یک غافلگیری لذت بخش را تجربه کرده است و شما را به دیگران توصیه کند ۹۴ درصد است.گاهی شکستن دستورالعملها و سورپرایز کردن افراد باعث میشود که به یک توقع تبدیل شود و دیگر غافلگیری خاصی نداشته باشد برای اینکه بخواهیم اهمیت شکست دستورالعمل محفوظ بماند یک راه این است که تا حدی تصادفی عمل کنیم. به عنوان مثال در هدیه دادن های شانسی این گونه عمل کنیم که کاملاً هم شانسی نیست و بلکه نیمه شانسی است.در مورد مشاغل خدماتی هم یک سورپرایز خوب میتواند هم مشتریان را خشنود کند هم کارکنان را.
تحلیل ها در مورد یک شرکت هواپیمایی که نکات ایمنی را با شوخ طبعی خاصی به مسافران اعلام میکرد یعنی دستورالعملها را شکسته بودند نشان می دهد که مشتریان این شرکت هواپیمایی یک و نیم برابر پرواز بیشتر از سایر مسافرانی دارند که چنین اعلامی را نشنیده بودند. و اینگونه شرکت هواپیمایی از سود بسیار زیادی بهره مند می شود بی آنکه سرمایه گذاری خاصی کرده باشد پس سورپرایز های خوب بسیار ارزشمند هستند.غافل گیری های خوب قاعدهای اساسی در هر کسب و کار و فروشگاهی است و می گوید رمز رشد کسب و کارها در کاهش اختلافات منفی و افزایش اختلافات مثبت است افزایش اختلافات مثبت یعنی استقبال از ورود انسانیت و فلبداهه گی به سیستم یعنی به کارمندان اجازه دهیم دستورالعمل ها را بشکنند. با شکستن روزمرگی ها می توانیم لحظات اوج بیشتری داشته باشیم. برای خاص تر کردن دورههای گذار هم میتوان از این لحظات اوج استفاده کرد. در دل هر تغییری، شکستن دستورالعملی قرار دارد.
گفته میشود همه سازمانها آدم هایی دارند که فکر میکنند میتوانند پاورپوینتی راه بیندازند به این امید که چیزهایی را احساس کند و بعد به شیوه متفاوتی عمل کند اما بیایید رک باشیم اغلب پاورپوینت ها احساس چندانی ایجاد نمی کنند بلکه بهتر است اینگونه عمل کنیم یعنی اجازه بدهیم آدمها فعالانه و با تمام وجود کاری را انجام بدهند که عواطف بیشتری تولید کنند بنابراین خود بعضی چیزها را احساس خواهند کرد و بعد در مورد آنچه یاد گرفته اند فکر میکنند و این باعث میشود تا با یک رویکرد خلاقانه مواجه شویم. برای رهبران تجاری شکستن دستورالعملها یک استراتژی است راهی برای خلق لحظاتی در حمایت از برند شرکت است. بیرون از جهان سازمان ها شکستن دستورالعملها اهمیت گسترده تری دارد قاعده می گوید که چرا ما آنچه را انجام میدهیم به یاد داریم و روشنی بخش یکی از جذاب ترین رازهای حافظه است که آن را تکانه یادآوری می نامیم تکانه های یادآوری در بزرگسالان مربوط به جمع آوری رویدادهایی که در سنین نوجوانی اتفاق میافتد است. تکانه های یادآوری به دوره ای که حدوداً بین ۱۵ تا ۳۰ سالگی است مربوط می شود این دوره در زندگی تعیین کننده خاطرات موثر است در حالی که بیش از ۲۰ درصد از یک زندگی عادی را به خود اختصاص نداده است. یکی از نویسندگان می گوید رمز تکانه های یادآوری، در تازگی است به دلیل آنکه ما جوانی خود را خیلی خوب به یاد می آوریم این است که این زمان، زمان اولین های ما است. سورپرایز زمان را طولانی تر می کند تحقیقات و آزمایش ها نشان می دهد یک ترفند برای زندگی طولانی تر این است که مرتبا خودتان را زهره ترک کنید. اینکه با بالا رفتن سن ما احساس می کنیم که زمان شتاب میگیرد به این دلیل است که زندگی ما روزمره تر شده و تازگی های کمتری دارد. و این غم انگیز است ما میتوانیم تکانه یادآوری دوم در زندگیمان بسازیم شما می توانید با شکستن دستورالعملها و ایجاد تنوع خاطرات پربارتری بسازید.
بخش بعد در مورد لحظات بینش است گفته شده است تا زمانی که به سمت حقیقت نروید آن را نخواهید دید وقتی ناگهان به چیزی پی می برید که تا بحال متوجه حضورش نبوده اید اما در درون خود می دانستید که درست است شما به سمت حقیقت رفتهاید و این لحظه های تعیین کننده است که می تواند نگاهتان به جهان را عوض کند شرایطی وجود دارد که لحظهای یکسری از اشتباهات و گلایه ها متوجه یک الگویی جهانی میشود مشخصه این شرایط معمولاً تولد یک ناخشنودی است گاهی اوقات در چنین مواردی دیگر با لحظه غیرمنتظره سر و کار نداریم و صحبت از یک لحظه مهندسی شده است. گاهی اوقات باید کاری کرد که دیگران خود به درکی برسند و در نتیجه خود ترغیب شوند که دست به کار شوند، یعنی نباید مستقیماً چیزی به میان آورد و باید اجازه داد تا اطرافیان خود حقیقت را ببینند یعنی لحظه خاص “آهان” همیشه باید در ذهن مخاطبان اتفاق بیفتد.
یک دستورالعمل سه مرحله ای وجود دارد که برنامه کاری به ما می دهد تا مردم را با حقایق تلخ مواجه کنیم این دستورالعمل شامل: ۱. بینش روشن ۲. زمان فشرده ۳.کشف توسط خود مخاطب است. این سه مرحله باعث می شوند به صورت قدرتمندتر در آنها تبلور بینش رخ دهد.
وقتی شخصی یک ایده خوبی دارد سعی می کند با شمردن محاسن آن توجه دیگران را جلب کند اما باید کاری کرد تا مسائل در ذهن مخاطبین روشن شود و این گونه ذهن آنها فورا می رود به سمت راهکار. شما تا زمانی که قدر مسائل را ندانید نمی توانید قدر راهکارها را بدانید. ما باید کاری کنیم تا لغزیدن به سمت حقیقت اتفاق بیفتد یعنی مغز چیزی را بفهمد و به تقلا بیفتد. وقتی از لغزیدن به سمت حقیقت سخن می گوییم منظورمان حقیقتی در مورد مسائل و آسیب ها است که جرقه ادراک های ناگهانی را میزند.
گاهی در زندگی تا به سمت حقیقت نلغزیم نمی توانیم بفهمیم دقیقاً کجا ایستاده ایم.
بخش بعدی در مورد خیزش به سمت بینش است. در زندگی هر شخصی لحظه ای از خود شناسی وجود دارد و جرقه آن را یک خیزش می زند، خیزش یعنی خود را در جایگاهی بگذاریم که در معرض خطر شکست قرار داریم و گاهی این خیزش ها نتایج خوشایندی در پی دارند و گاهی نه. روانشناسان اسم این لحظه را خودشناسی می نامند یعنی درک بالغانه توانمندی ها و انگیزه های خود که با یک سری پیامدهای مثبت هم بستگی دارد از برقراری روابط خوب تا احساس هدفمندی در زندگی. خود شناسی و حالخوب روانی از پی یکدیگر می آیند. نکته عجیب این است که خودشناسی به ندرت از تفکر در مورد افکار و احساسات به دست می آید تحقیقات نشان میدهد. تأمّل در مورد افکار و احساسات راه کارآمدی برای رسیدن به درک واقعی نیست و مطالعه رفتارها نتیجه بخش تر خواهد بود. این کنش ها هستند که به بینش منتهی می شوند نه اینکه بینش به کنش برسد.
اگر شما مربی کسی هستید به عنوان مثال یک دانشآموز، کارمند یا قوم و خویش باید دنبال بهترین راه برای یک هُل سازنده برای آنها باشید بهترین نقطه برای شروع یک فرمول دو بخشی است که شامل استانداردهای بالا به اضافه تضمین می باشد همه ما در زندگی نیازمند مربی هستیم تا ما را از نقطه امن خود بیرون بیاورد و همین ویژگی است که به خاطرش مربیان را تقدیر میکنیم. مربیان بزرگ دو بخش دیگر به این فرمول اضافه کردهاند به نام جهت و حمایت. مربی میگوید که شما می توانید از عهده این کار بر بیایید و آن چالش را شروع کنید و حتی در صورت شکست حمایت و کمک میکند تا دوباره سر پا شوید ساده به نظر میرسد اما این ها آنقدر قدرت دارند که مشاغل را دگرگون می کنند.
فرمول خودشناسی ارتقا یافته= استانداردهای بالا+ تضمین+جهت یابی+حمایت
هل دادن یک مربی به خیز برداشتن منتهی می شود که لحظه خودشناسی اینجا رقم میخورد. قسمت ترغیب و هل دادن آن خلاف روال معمول است زیرا که مربی کارآموز خود را در معرض خطر قرار میدهد کاری که میتواند غیر طبیعی به نظر برسد چرا که در مورد کسانی که برای ما اهمیت دارند غریزه میگوید که باید از آنها در برابر خطرات مراقبت کنیم این موضوع البته یکی از تنش های والدین هم هست و آنها دائم در مرز میان مراقبت افراطی و تفریطی در رفت و آمدند. با خیز برداشتن ما لحظات خود شناسی را می آفرینیم که سرچشمه رفاه و سلامت روان است تا خیز بر نداریم تواناییهای خود را نخواهیم شناخت. خیز برداشتن به ما وعده یادگیری میدهد نه موفقیت.
بخش بعدی در مورد لحظات غرور است. چگونه می توان لحظات غرور، ساخت دستور کار ساده است سخت کار می کنید زمان می گذارید و در نتیجه مستعد تر می شوید و می توانید کارهای بیشتری انجام دهید و این دستاوردها غرور شما را رقم می زنند به همین سادگی. سختکوشی لازم است اما تضمینی نمیکند که لحظات تعیین کننده را تجربه خواهیم کرد
آسان ترین روش برای اینکه ما بتوانیم لحظات غرور برای دیگران خلق کنیم این است که به آنها ارزش قائل شویم.با وجود اینکه ارزش قائل شدن یک انتظار جهانی است اما یک عمل جهانی نیست. تحقیقات نشان می دهد که دلیل اصلی ترک کار توسط افراد، فقدان تحسین و ارزش قائل شدن است. نکته مهم اینجاست که بخش اعظمی از این ارزش قائل شدن باید فردی برگزار شود نه در قالب یک برنامه. ابراز قدرانی گیرنده آن تحسین را هم خوشنود میکند اما همچنین می تواند اثر بومرنگی هم داشته و روحیه قدردانی را در فرد افزایش دهد. روانشناسان مثبت نگر که دنبال راه های علمی برای خوشحال تر کردن مردم هستند به قدرت دیداری برای قدردانی پی برده اند. محققان می گویند احساسات مربوط به قدردانی دیداری پایدارتر هم هست.
شما میتوانید برای هدف هایتان یک مقصد جذاب تعریف کنید و در سطوح مختلفی آن ها را یادداشت کنید به جای اینکه از سطوح عادی که همیشه برای اهدافتان مشخص میکردید استفاده کنید. منظور این است که ما با بالا بردن این سطوح، تعداد نقاط عطف انگیزه بخشی را که در مسیر هدف وجود دارد بالا می بریم این یک استراتژی رو به جلو است و میتوان لحظات غروری که در پیش است را پیش بینی کرد اما برعکس آن نیز ممکن است، اینکه از روی نقاط عطف گذشته باشیم بدون آنکه توجهی کرده باشیم. رسیدن به نقاط عطف ، غرور را رقم میزند و البته علاوه بر غرور باید جشن گرفتن لحظه تعالی را هم رقم بزند.
شجاعت را تمرین کنید شجاعت را نباید فقط نشان داد بلکه باید آن را تمرین کرد و برای آن مهیا شد و یک پیروزی از شجاعت به دست آورد و یک لحظه تعیینکنندهای در زندگی رقم زد.
روش هایی برای خلق کردن لحظات غرورآمیز:
نخست توجه به کارهای به ثمر رسیده دیگران و دوم تکثیر نقاط عاطفی که در مسیر هدف بر آنها پیروز میشویم. لحظاتی که نیازمند شجاعت اند بی هوا می آیند گذرا هستند و می توانند ما را غافلگیر کنند چه بسیار پیش میآید که این لحظات میآیند و میروند و بعد ما به خودمان می گوییم ای کاش چیزی گفته بودم یا کاری کرده بودم. شما نمی توانید لحظات شجاعت را بسازید اما می توانید تمرین شجاعت کنید و برای لحظهای این چنین آماده شوید. تمرین تدریجی و مرحله به مرحله یکی از موثر ترین تکنیک ها برای کاهش فوبیا یا ترس نامعقول است. مدیریت ترس که هدف درمان از راه مواجه، است یک بخش حساس از شجاعت است. شجاعت صرفاً سرکوب ترس نیست بلکه دانستن کار درست در لحظه است.برای هدف هایتان برنامه از پیش تعیین شده بگذارید. اقدام به شجاعت، تصمیم دیگران را هم تقویت می کند. قرار گرفتن در معرض اقلیتی با عقیده مخالف، حتی وقتی که آن دیدگاه صحیح نیست، زمینه ساز استقلال می شود. ما به طور غریزی در برابر نظر اکثریت عقبنشینی میکنیم اما اگر حتی یک نفر در برابر جمع بایستد به ما جسارت می دهد که دیگر تنها نیستیم و می توانیم نظر خود را نسبت به موضوعی بگوییم. شجاعت مسری است. از اعتراضات تاریخی تا کنشهای روزانه از جنبشهای مدنی تا کارمندی که سوالات دشوار می پرسند همه و همه این درس را به ما میدهند که شجاعت کار سختی است اما با تمرین آسان تر می شود و وقتی شما ایستادگی کنید سایرین ملحق خواهند شد، به این فکر کنید که لحظات شجاعت شما می تواند لحظات تعیین کننده دیگران باشد.
نتیجه گیری: سه قاعده عملی وجود دارد که می توانید با استفاده از آن لحظات غرور بیشتری خلق کنیم ۱. ارزش قائل شدن به دیگران ۲. تکثیر نقاط عطف معنادار ۳. تمرین شجاعت
قاعده اول، لحظات تعیین کننده ای را برای دیگران رقم می زند اما دو قاعده بعد باعث می شود لحظات تعیینکنندهای برای خود خلق کنیم.
بخش بعدی درمورد عمیق کردن پیوندها است. این سوال وجود دارد که چه چیزی در لحظات خاصی وجود دارد که پیوند ما و دیگران را عمیق تر می کند محققان برای توسعه روابط روی یک نظریه جهانی کار کردند که چرا بعضی رابطه ها پابرجا می مانند و بعضی فرو می ریزند. چیزی که روابط را عمیق تر می کند مسئولیت پذیری است یعنی احساس درک، تایید و حمایت دوجانبه.
مسئولیت پذیری در محل کار نیز به اندازه خانه و روابط دیگر مهم است. سوالاتی که در زمینه مسئولیت پذیری کارمند وجود دارد: باید بداند سر کار چه انتظاری از او دارند؟ آیا مصالح و تجهیزات لازم برای انجام درست کار را دارد ؟ آیا هر روز فرصت انجام کار به بهترین نحو را دارد ؟ آیا از او بابت کار خوبش تقدیر و تشکری شده است ؟(تایید) آیا کسی در محل کار با او به عنوان یک شخص برخورد می کند؟(حمایت) آیا کسی در محل کار او را به رشد ترغیب میکند؟(درک، حمایت)
اگر در جایی از خدمات ضعیفی عصبانی هستید در واقع از فقدان مسئولیت پذیری خشمگین هستید. مسئولیت پذیری لزوماً منجر به صمیمیت نمی شود حال اگر مسئولیت پذیری را با گشودگی همراه کنیم صمیمیت به سرعت گسترش مییابد. لحظات ارتباط ما را به دیگران پیوند میدهد و ما احساس اتحاد همدلی و تایید میکنیم. برای رقم زدن لحظات ارتباط برای گروه ها باید معنای مشترک ایجاد کنیم این کار را از طریق سه استراتژی میتوان انجام داد ۱. خلق لحظات هماهنگ ۲. دعوت به یک تلاش مشترک ۳. ارتباط به معنا
بخش آخر در مورد اهمیت ساختن لحظات است. زندگی پر از لحظه هایی است که همچون نامهای در پاکت منتظر آن اند که به یک چیز ویژه تبدیل شوند. اندکی توجه و انرژی میتواند یک لحظه معمولی را به یک لحظه فوقالعاده تبدیل کند. آیا می توان ثمره این لحظات را اندازهگیری کرد و حدی برای آن نشان داد؟ پاسخ بله است به عنوان مثال نمونه هایی از نتایج شامل درآمد بیشتر، رضایتمندی و وفاداری بیشتر مشتریان، کارمندان با انگیزه تر و کارکنان اثربخشتر است. لحظات تعیین کننده به بی نهایت نتایج مثبت قابل اندازهگیری منجر می شود اما به قضاوت ما، آنها وسیلهای برای رسیدن به هدف نیستند، خود هدف هستند. خلق تجربیات به یاد ماندنی تر و معنادار تر یک هدف ارزشمند برای کارتان و آدم های مهم زندگیتان و شخص خودتان است مستقل از اینکه تاثیر ثانویه آن چه باشد. نیت ما برای خلق چنین لحظاتی معمولاً با فشارها و نیازهای بظاهر فوری خنثی می شود به زبان خلاصه برای ما حل مشکلات نسبت به خلق لحظات در اولویت قرار میگیرد. اغلب آنچه به نظر لحظه ی یک نعمت ناخواسته می رسد در واقع لحظه تعمدی و خود خواسته است مهم این است که افراد درک کنند میتوانند کاری انجام دهند و بعد آگاهانه سرزندگی را به سمتی که میخواهند کج کنند یعنی نباید کسی بیاید و لحظه تعیین کننده را در دست آنها بگذارد بلکه آنها خود آن را شکار کنند برخی از این لحظات تعیین کننده کاملاً هماهنگ شده هستند اما بسیاری دیگر از این لحظات که با آنها مواجه میشویم درهم ریخته هستند هدف این کتاب این است که گوش بزنگ وعدهای که لحظات برای ما دارند باشیم. لازم نیست این لحظات تولید شوند هرچند بعضی از این لحظات هستند که نیاز به برنامهریزی و مستلزم زمان و هزینه هستند. اغلب برای تعالی درست یک لحظه باید تلاش بسیار کرد اما این لحظات به تعداد محدودی در سال رخ می میدهد. مسئولیت همه ما خلق چند لحظه ارزشمند معدود برای مبارزه با یکنواختی فراموش شدنی کار و زندگی روزمره است.
در آخر درباره مواجهه با لحظات آسیب های ناگهانی صحبت می شود. انسان های زیادی هستند که در موقعیت ناخوشایند شما بودهاند و تجربیات آنها میتواند در میانه آسیب های ناگهانی امید بخش شما باشد. لحظات آسیب های ناگهانی باعث درد و دشواری عمیق میشود اما آنچه کمتر قابل درک است این است که در بعضی موارد آنها رشد مثبتی هم ایجاد می کنند این پدیده رشد بعد از آسیب نام دارد این رشد از بار اندوه یک تراژدی نمیکاهد و آن درد عمیق را مرهم نمی گذارد اما محققان به این نتیجه رسیدهاند که خوبی های بزرگ از دل زخم های بزرگ می آید. احتمالات را شناسایی کنید کسانی که یک آسیب ناگهانی را تحمل می کنند گاهی احتمالات جدیدی برای زندگی خود شناسایی میکند. گفته میشود که مواجهه با آسیب های ناگهانی آسان است؛ منظور این است وقتی در حادثه ای که آرزو می کردیم ای کاش هیچ وقت اتفاق نمی افتاد به استقبال رشد برویم.
خلاصه شده : حسین علی محمدی ( Hossein Alimohmmadi)
دیدگاهتان را بنویسید