اگر رهبران ضعیف یا ناکارآمد از طریق خود، سازمان را از بین ببرند، در مقابل رهبران مؤثر و الهامبخش نیز از طریق شرکت یا سازمان خود متولد، و به باور مینشینند.
هرکسی که در صدر تیم یا سازمان قرار دارد، تفاوت زیادی برأی گروه یا شرکت خودش ایجاد میکند. همانطور که گفته میشود، ” ماهیها از سر سرازیر میشوند .” “the fish rots from the head.”
رهبری در مورد روابط است
در اصل، رهبری یک رابطه است. همانطور که JM Kouzes و BZ Posner (2002) در کتاب خود با عنوان ” چالش رهبری “Leadership Challenge,” میگویند ، ” رهبری یک رابطه بین کسانی است که آرزوی رهبری دارند و کسانی که پیروی را انتخاب کردهاند میباشد ” .
بعضیاوقات رابطه یک به یک و بعضیاوقات، یک به تعداد بسیار است. صرفنظر از تعداد ، رهبران باید بر پویایی این رابطه تسلط داشته باشند.
رهبری یک فرآیند تأثیرگذاری است.هر زمان که میخواهید در رفتار کسی در قبال یک هدف، تأثیر بگذارید، درگیر رهبری میشوید. این مهم نیست که شما یک سیاستمدار ، مدیرعامل ، والدین ، معلم یا وزیر باشید.
اول ، رهبری در مورد رفتن بهجایی است. اگر نمیدانید کجا میروید، رهبری شما مهم نیست.
دوم ، رهبری در مورداجرا و پیادهسازی است. مطمئناً رهبران باید به مردم خود، دید و جهت ببخشند، اما آنها همچنین باید اقداماتی انجام دهند تا مردم برای نزدیکتر شدن به مقصدشان حرکت کنند.
سرانجام ، این در مورد خدمت و پشتیبانی است. در این روش، رهبران با هدایت و تشویق مردم به نیازهای اساسیشان به آنها خدمت میکنند.
تعاریف رهبری :
· “استفاده مشروع از قدرت برای دستیابی به نتایج به نمایندگی از گروهی از مردم” (جوک کامرون، انجمن ملی رهبری دانشجویان، مجلس پارلمان، کانبرا، 20 سپتامبر 2012)
· “مدیریت کارها را بهدرستی انجام میدهد؛ رهبری کار درستی انجام میدهد “(پیتر دراکر؛ مشاور و مربی مدیریت آمریکایی اتریشی، 2005-2005)
· “یک رهبر بهترین است، زمانی که مردم بهسختی میدانند که او وجود دارد ، وقتی کار او انجام میشود، هدف او برآورده میشود، آنها خواهند گفت: ما این کار را کردیم.” (لائوس تزه؛ قرن ششم قبل از میلاد، فیلسوف چین باستان)
· رهبری با استفاده از قدرت تعریف نمیشود بلکه ظرفیت افزایش حس قدرت در بین رهبران تعریفشده است. اساسیترین کار رهبر، ایجاد رهبران بیشتر است ” (Follett, MP. The Creative Experience, NY; Longmans Green, 1924, page 3)
آیا رهبران متولد می شوند یا ساخته می شوند ؟
جواب هر دو گزینه است، رهبران هم متولد و هم ساخته میشوند.
پروفسور Bruce Avolio استاد مدیریت، دانشکده بازرگانی فاستر در دانشگاه واشنگتن معتقد است طبق تحقیقات، 70٪ از رهبران ساخته میشوند و 30٪ از رهبران متولد میشوند.
جالب است که سؤال بعدی این است که اگر اینگونه باشد، چگونه رهبری را یاد میگیریم؟
پروفسور Avolio بیان میکند که برای این امر باید سراغ قانون 70-20-10 برویم. این قانون بهطور خلاصه بدین معنی است که ، 70٪ توانایی شما برای رهبری ناشی از تجربیات شماست و اتفاقاتی که برای شما میافتد، 20٪ از مدلهای نقش شما ناشی میشود و 10٪ نهایی که ما هنوز آنها را واقعاً نمیدانیم.
بعلاوه، یک تحقیق برجسته در سال 1994 توسط AK Ericsson و N Charity انجام شد، نشان میدهد افرادی که در موضوعی فعالیت میکنند، مانند موسیقی، شطرنج، دو و میدانی و غیره، همه از یک الگوی بسیار سازگار برخوردار بودند. همه نه تنها به استعدادهای خود علاقه نشان دادند، بلکه همه از 4 تا 10 ساعت در روز به مدت 10 سال تمرین میکردند. آنها در ادامه دریافتند که “کارشناسان” بیش از 10،000 ساعت تمرین کردهاند، سطح بعدی در حدود 7،500 ساعت و سطح بعدی 5000 ساعت.
بنابراین آنها نتیجه گرفتند که “دیدگاه سنتی به استعداد ، که نتیجه میگیرد که افراد موفق تواناییهای ذاتی خاصی دارند و قابلیتهای اساسی مطابق با شواهد موردبررسی نبود.” در عوض، عملکرد بالا با “عواملی که افراد را به سمت مشارکت در تمرین عمدی” مستعد میکند و سپس “حفظ سطح بالای تمرین برای سالها ” مشخص میشود. نوازندگان خبره نیز بهطور معمول کوچهایی داشتند که آنها را به تمرین شدید تشویق میکرد.
پیام اصلی برای رهبر شدن
برخی از رهبران بزرگ لزوماً با آنها متولد نمیشوند، اما در سنین کودکی تمایل به ایجاد چیزها با افراد دیگر را بهدست میآورند. رهبران دیگر میتوانند بامهارت در هر سنی، توانایی رهبری را افزایش دهند. سرانجام، کوچینگ به رهبران کمک میکند مهارتهای موردنیاز خود را بهدست آورند و آنها را پاسخگو نگهدارند.
بهطور خلاصه، اگر میخواهید در رهبری و کوچینگ برای آن موضوع، خوب باشید، پس در تمرینات جدی شرکت کنید! تمرین، تمرین، تمرین. این واقعاً علم موشکی نیست …
عدم رهبری
بهطور معمول، رهبرانی که در حمایت از پیروان خود ناکام هستند، این کار را با یکی از دو روش انجام میدهند:
1. آنها خودکامه یا دیکتاتورهایی هستند که بهطور معمول تحت کنترل نفس خود قرار میگیرند و در آنجا از یک مگافون استفاده میکنند تا نقطهای را منفجر کنند بدون اینکه کسی در اطراف خود باهوشتر شود. این رهبران فاقد هر نوع هوش هیجانی و بهطور معمول خودمحور و شاید خودشیفته هستند.
2. آنها آدمربایانی هستند که اجازه میدهند جریان آزاد دموکراسی به شکلی امکانپذیر شود که تقریباً تبدیل به هرجومرج غلط شود. بهطورکلی، در تلاش برای خوشحال کردن یا به دلیل عدم اعتمادبهنفس خود، آنها تمایل دارند که برای بهدست آوردن اجماع به آنجا بروند و جای تعجب هم نداشته باشند و تیم بدون هیچ جهت مشخص راه خود را از دست میدهد.
در عوض، رهبری یک پارادوکس قدرت است زیرا از بالا به پایین، اما تعاملی ، فرماندهی و کنترل اما مشارکتی است.
رهبران در مقابل مدیران
آیا تفاوتی بین یک مدیر و رهبر وجود دارد؟ دو منبع و شواهد حکایتی قطعاً می گویند اختلافاتی وجود دارد.
1. به گفته کاپوفسکی، “آناتومی یک رهبر: رهبران فردا کجا هستند؟ ” بررسی مدیریت ، (مارس)، ص 12، ویژگیهای مختلف بین رهبر و مدیر به شرح زیر است:
2. در “آنچه رهبران واقعاً انجام میدهند” توسط JP Kotter ، HBR (2001) ، موارد زیر تفاوت بین رهبران و مدیران را نشان میدهد.
پروفسور بروس آوولیو در کتاب خود در سال 2011 با عنوان ” توسعه کامل رهبری ” این ایده را برجسته میکند که هسته اصلی رهبری مؤثر در مورد اعتماد است . بدون آن، رهبری وجودی ندارد.
اعتماد مهم است. در زیر به نقل از کلیدهای کتاب او مراجعه میکنیم:
“… بدون اعتماد ، شما هرگز نمیتوانید به تمام توان رهبری خود دستیابید …”
برای به دست آوردن اعتماد ، مهم است که رهبران ” انتظارات مشخص و سطح عملکردی توافق شده مشخص داشته باشند …” این “رهبری مؤثر معاملهای است که میتواند شرایطی را ایجاد کند که در آن اعتماد عمیقتر شکل میگیرد“.
رهبری معاملهای
رهبری معاملهای پایه و اساس توسعه رهبری تحولگرا بود … بدون پایه معامله ، انتظارات اغلب نامشخص است، جهتگیری کاملاً مشخص نیست، و اهدافی که شما در آن کار میکنید بیشازحد مبهم است (ص 24) … مهمترین تأثیر در توسعه اولیه تیمها در حال یادگیری چگونگی ساخت نقشها و انتظارات بودند … بنابراین، بهدست آوردن معاملات درست بهطور پیوسته، در آنچه ما از رهبری معامله استفاده کردیم، برای تبدیلشدن به یک رهبر، پیرو و تیم مؤثر، ضروری است. »(ص 30).
رهبری تحولگرا
رهبری تحولگرا رهبری است که در آن، رهبر در مورد هر پیروان خود یک برنامه توسعه دارد … این رهبران مخالف با سرکوب آن هنگام بروز مشکلات، چالش را تحریک میکنند. ابتدا کار خود را آغاز کردند … [آنها] عوامل اخلاقی هستند که خود و پیروانشان را برای دستیابی به مأموریتها و اهداف سطح بالاتر متمرکز میکنند. سطح بالاتر شناسایی باعث سطح بالاتری از تعهد، اعتماد، وفاداری و عملکرد میشود.
“اگر شما به همه معاملات مختلف خود با مردم احترام می گذارید، بهمرور زمان میآیند تا به شما اعتماد کنند. این اعتمادبهنفس بالاتر در برابر انطباق است که رهبری تحول بهعنوان پایه خود برای دستیابی به عملکرد نمونهای استفاده میکند. “.
نتیجه گیری
آنچه ما بهوضوح آموختهایم این است که رهبرانی که میتوانند رهبری معاملاتی و تحولاتی را در طول زمان، موقعیتها و چالشها متعادل سازند ، مؤثرترین رهبران هستند.
دیدگاهتان را بنویسید